دو سوم،خصوصی



شده هرگز یک موضوعی که براتون خیلی مهم با دیگران در میون بزارید بعد احساس کنید که اونا نمیخوان باهاتون رو راست باشن؟

یجورایی انگار وقتی ازشون سوال میکنید و م میخواهید از جواب طفره میرن یا انگار زیادی نشون میدن که توی فکرن!

نمیخوان در واقع جواب بدهند.

یعنی فکر میکنن اگر راستشو بگن چی میشه؟

یا اگر نگن هیچوقت شما نمیفهمید؟

بنظرم اگر آدمیزاد و میشد از فهمیدن و کشف کردن و اختراع کردن بازداشت الان ما هنوز توی دورانی شبیه عصر حجر زندگی میکردیم

من بالاخره میفهمم بقیه از گفتن چی بمن دارن طفره میرن

 


 همین امروز یا شب
چه فرقی داره!
بخودم قول میدم دیگه به واو تلفن نزنم
یبارم اون یاد من کنه
والا
تلفنش رو من میزنم.
حوصله شو اون نداره
و رو چیز زیادی که داره!

 

پانوشت:این یک مطلب قدیمی تو نوت گوشیم نوشته بودم اما دوست داشتم منتقلش کنم اینجا.

شاعر میگه مرا عهدی ست با جانان 

این مطلبم عهد منِ

باید یادم بمونه دور خیلیا رو یواش یواش خط بکشم

 


اومده بودم چالش روز چارُمو بزارم

دیدم عه این امارگیر از قضا کار میکنه

اخه بعضی روزا اصلا نیس

خلاصه این تعداد ادم اینجا میان چیو نیگاه میکنن؟

وقتی من همه رو رمزی مینویسم

 

وردارم رمزو عوض کنم  

به همتون شک کردم

حالتون خوبه؟

امشب ما رفتیم پیشواز شب چله یجا دعوت بودیم الانم یساعت و نیم برگشتیم

من دارم تو نت میگردم

قبلشم دلم گرفته بود

دلم تنگ شده بود!!

واقعا ما ادما چرا اینجوری هستیم؟

دلمون برا اون که نباید تنگ بشه تنگ میشه!

نمیدونم چمونه

کاش میشد بهتون بگم حرفمو 

 

کاش



یوقتهایی ادمها فکر میکنن برای رسیدن به چیزی که مهمه براشون
باید چکار کنن
بعضی بخاطر داشتن اطلاعات و اگاهی درست
راه درست و میرن
بعضیای دیگه راه اشتباه

نمیدونم زندگی و فشارهای اون با ما چکار میکنه
ولی گاهی برای رسیدن به موضوع مورد نظرمون
دست به کارهایی میزنیم که کاملا اشتباه

بعدها میفهمیم بدست اوردن مطلوبمون نه تنها ربطی به اون موضوع نداشته
بلکه باعث میشه در مورد اعمال گذشته زندگیمونم زیر سوال بریم

یادم میاد شخصی از نزدیکانم سالها پیش مدتی در کما بود.و ما بی تاب و ناراحت شب و روز دست به دعا بودیم و یه چشممون اشک بود و یکی خون
نمیدونم این تفکر از کجا اومده بود تو ذهن ما که
حتما ما گناه کاریم و اگر بریم در اون جهت یکاری بکنیم اون به هوش میاد و زندگی ارام و شیرین ادامه پیدا میکنه

یادم حتی یکی از فامیلهای نزدیک مون که زنگ زده بود جویای حال بشه توی اون شرایط به مادر بچه ای که تو کما بود گفته بود: یوقت دل کسی رو نشکستی؟

کل خانواده تلفن و برداشته بودن به هر دوست و اشنا فامیلی زنگ میزدن های های گریه میکردن و التماس که اگر ما بدی کردیم یا نمیدونیم چکار کردیم مارو ببخشید!
از بقال سر کوچه تا غریبه یی که دوبار بیشتر در زندگی ندیده بودن
تا یک فامیل زورگو که باهاش قهر بودن و اون تلفن باعث اشتی شد
یادم اون قهر دلیلش خود فامیله بود که چند سال قبل تو کما رفتن اون بچه یشب ساعت یک نصف شب تماس گرفته بود خونه اونا که ما زن و شوهر دعوامون شده بیاین رسیدگی.مادر بچه هم پاشده بود نصف شب رفته بود یه شهر دیگه میانجیگری اونوقت اونجا یکی از طرفین دعوا شاکی شده بود که تو چرا حق رو میگی نه تو فقط صرفا باید طرف من باشی

و بعد قهر کرده بود
بعد این التماس و طلب حلالیت هم یک بول گرفته بود به همسرش که بیا پاشو خوردن

هرچند اخرش بچه مورد نظر عمرش به دنیا نبود

اما بارها در اطرافمون دیدیمو شنیدیم که بسیار ادمهایی تو همون موقعیت ما قرار گرفتند ولی هرگز از هیشکی نه بخشش خواستن نه حلالیت و نه هیچی
با هرکی هم قهر بودن براشون مهم نبود بعد مراسم عزا هم همچنان با طرف قهر بودن و دشمن

ادم گاهی وقتی چنین انعطاف هایی نشون میده بعد نگاه میکنه میبینه اکثریت ادمها شبیه خودش فکر نمیکنن که وقت گرفتاری عظیم برن عذر خواهی
حس بدی پیدا میکنه.حس اینکه حماقت.حس اینکه ته این معذرت های بیخود و بیجا فقط شاید ادمها پررو شدن .و حاصلی هم نداشت و فرجی هم نشد.و چقدر ما و امثال ما تو رویای هندی سر میکنیم.اخه چرا با خودمون فکر نکردیم گذشته از بحث مذهب و اعتقاد.اخه خدا به اون بزرگی چرا معطل چارتا ببخشید و بخشیدم ادمها باید باشه که بعدش بیاد زندگی و حیاط دوباره به کسی ببخشه بخاطرش!

نتیجه اینکه یه وقتهایی اگر فکر میکنم تو بحثی حق با من بوده و بهتره کوتاه بیام بخاطر ارامشم کوتاه بیام و اگر ارامشم در اینِ که کوتاه نیام
پس به خاطر رویاهای فیلم هندی گونه شخصیت خودمو زیر سوال نبرم.


ما ارباب سرنوشت خودمان هستیم.یعنی وظیفه ای که برای ما مقدر شده بیش از توانمان نیست.درد ها و زحمت ها فراتر از مقاومت ما نیست.تا وقتی به هدف ایمان داشته باشیم: تا وقتی

خواستی

شکست ناپذیر برای پیروزی داشته باشیم، پیروزی از ما روی بر نمی گرداند.

 

چرچیل


هوای اردیبهشتِ

ساعت چار و نیم عصر

 

صدای بارون میاد.

تو توی یک حیاط سر سبز دراز کشیدی روی یک تخت زیر سقف بالکن حیاط، دور تا دور درخت های بلندِ، باغچه پر سبزی خوردن

و بوته گوجه و بادمجون محلی

صدای شاد گنجشکها میاد فقط

و بارون

توی خیالتم همه چی مرتب و اروم

از هیشکی ناراحت نیستی چون توقعی نداری

برا هرچی که احتیاج داری به هر حال راهی پیدا میکنی

حتی اگر قراره چیزی از وسایل خونه تو بفروشی پولشو جور کنی

یا کار کنی یا خودت سختیاشو بکشی

 

فقط آرامش رو به همه چی ترجیح میدی

 

 


حالم خیلی بدِ خدایا

چه باید کرد؟

همه ش با سرنشینان اون هواپیما هم ذات پنداری میکنم

اولش حتما هواپیما ت خورده و صدای مهیبی شنیدن و همه جیغ زدن و ترسیدن
بعدم خلبان چیزهایی گفته

همه ش و داد و گریه و ترس قلبشون اومده تو دهنشوون
تا بخواد بشینه رو زمین و نهایت منفجر بشه چه بر اونها گذشته

بجای تک تک اون بچه های کوچیک .
بجای مادرها و اون زن حامله.

بجای همه مردهای سرزمینم.

و امیدها و ارزوها

 

اندوه خوردم و رنج بردم و ترسیدم و جا خوردمو گریه کردم و سکوت

خدیا ما همه از توییم و به تو برمیگردیم
اما گاهی شیوه غم و شیوه برگشتن بتو
برای انها که مانده اند بسیار غیرقابل باور
و سخت و سنگین
تنها سکوت و بُهت هست

خدایا ازت میخوام به قلب همه مردم ایران
نه همه خاورمیانه ارامش عطا کنی

خدای من، تنها تو را داریم و تنها از تو یاری میخواهیم
خدای من، با همه کوچکی ام از تو میخواهم با همه انچه که نیستم
و انچه که تویی
به مردم همه خاورمیانه از جمله مردم کشورم اگاهی بده
خودت به قلبشون و ذهنشون بنداز
دست از نفرت و نفرین بردارن
خدایا دل کوچیک مارو بزرگتر کن برای عشق

خدایا وجود و خاصیت مارا مهربانتر کن و از نفرت دورمان کن
خدایا عنایت کن دست همو بگیریم
خدایا برما نظر کن از انتقام بپرهیزیم

خدایا به دل ما بنداز که با بخشش اروم بگیریم
خدایا نظر کن به قلب همه ما تا وسیع، مهربان و بخشنده تر بشه

خدایا به همه خانواده های حوادث اخیر صبر و ارامش عطا فرما
خدایا مهربانی و رحم کردن به یکدیگر را بیش از پیش بر همه ما ارزانی بفرما
آمین 


وقتی بعضی چیزارو نمیبینم

و انتخاب میکنم که نگاه نکنم
بیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چیه؟!

و میگم شبیه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتی
اما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه

 

به پشت سرت که نگاه نکنی.حس میکنی دور شدی خیلی دور

و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده


این متنو چند روز پیش یجا دیدم حالا بماند .ولی گفتم دیالوگ قابل تاملی هست بین این دو نفر.

گاهی ادمها بقدری متناقض حرف میزنند که پیش خودت میگی یعنی طرف واقعا خودش متوجه نمیشه داره خودشو احمق جلوه میده!

شاید این برای همه ما پیش اومده باشه.مخصوصا منطق این پسرِ.

یعنی ینفرو به بدترین ویژگیها خطاب میکنیم اما در عین حال بهمون برخورده که نخواسته با ما باشه.به نظرتون اگر یه نفر انقدر هیولا هست ادم نباید راهشو بکشه بره؟

چیو میخواد بخودش ثابت کنه؟ بگذریم که از نظر من این دختر هم از دسته تعطیل ها هست و خیلی . میزنه

ادامه مطلب

یادتون باشه هیچوقت تو هیچ بازی برنده نمیشید

 

 

شما فقط موقعی برنده میشید که بلد باشید چه جوری بازی نکنید

 

با آدمهایی که هدفشون اینه شما رو وارد بازی من خوبم تو خوب نیستی بکنند

از طریق چشم و هم چشمی و رقابت های اشتباه سر موضوعات از اساس غلط

 

حتی اگر قرار باشه یک جایِ زمان یه لحظه باهاشون بازی کنید

 

به شرطی برنده بیرون میاید که بلد باشید

 

چه جوری ؟ سریع بعدش از بازی خارج بشید

و ادامه ندهید و  بازی نکنید


اگر بین دو تا گزینه زیر مجبور به انتخاب باشید، کدومو انتخاب میکنید؟

 

۱. از اون دسته از ادمهایی باشید که وقتی میفهمن بین بقیه اطرافیان اونا یک بازی وجود داره، برید بگید منو هم راه بدین و منم بازی.یا اگر بازیتونم ندادن شما هی شبیه اونا رفتار میکنید که به زور یکی از بازکُن ها باشید؟

 

۲.از اون دسته از ادمهایی باشید که اگر براتون کارت دعوت هم فرستادند بیاید بازی.یا مثلا علامتی بهتون دادن که شما هم حرکت و رفتاری بکنید که جز قوانین بازیِ، شما به کل قبول نمی کنید؟

 

معنی بازی در اینجا یعنی رفتارها و کنش های خانوادگی و اجتماعی.مثال: مهمانی های دورهمی.عادات اخلاقی چند نفر که طبق اون به هم یک لطفی میکنن مثلا بی مناسبت یا بامناسبت هدیه میخرند برای هم.یا مثلا عده یی با هم گروه توی فضای مجازی تشکیل می دهند و مطلب ارسال می کنند.یا عده یی خیلی به هم تلفن می زنند.یا رفتاری رو میپسندد و بین خودشون هر از گاهی اون رو اجرا میکنن.مثل مراسمهای مختلف من در اوردی 

 

در این متن بازی به معنای سرگرمی  مثل فعالیتهای ورزشی یا کمک های داوطلبانه و کارهای هنری نیست

 


توی این نی نی سایت و مامی سایت که میری وقتی تاپیکهای پربازدید و. خانومها رو میخونی

 

یعنی باورت نمیشه اینارو ادمای واقعی نوشته باشن!

انقدر دری وری و بعضیاش احمقانه هست بلا نسبت 

فکر میکنی یکی داره ادا در میاره برا خالی نبودن اوقات فراغت!

 

.

طرف میاد می نویسه' حداقل جمع بشین عکس شوهرمو بزارم'

 

یعنی چی آخه!؟بعد هیچ عکسی نزاشته فقط ملتو سرکار گذاشته!

.

یکی اومده نوشته: 'تو دوران عقد خاطراتتونو بنویسید؟کیا بازدار شدن؟

یکی دیگه در جوابش نوشته:' بازدار چیه؟'

.

اون یکی دیالوگشو با خواهرشوهرش گذاشته.فقط نزدیک چهل پنجاه نفر اومدن جواب دادن

چه خواهرشوهری!!

یکی میگه: 'این دفعه دیدیش از طرف من بزن تو دهنش!'

یکی هم داشته رد میشده دیده زشته چیزی ننویسه.نوشته: 'عروس کوشونه!

 


و من هرگز فکر نمیکردم

از نظر خودم به این زودی صداهای قدیمی رو بشنوم

وضوحش هم خوبِ

داره کشف میشه اون ادم همیشگی، دوباره

 

چه خوب که به انگیزه ها پی میبرم

به جرات میشه گفت

خوبم.عالی

و کم مونده

و تا پایان چالش راهکار برا موضوعی که توی ذهنمِ پیدا میکنم

.

یه همسفر اتفاقی توی قطار یبار بمن گفت: شوهرم همیشه میگه یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت

و من از خودم میپرسم که چرا که نه؟مگه من چیم ازون کمتره؟

 

یادداشت.به سختی خوابم میبره چون کمرم درد میکنه چون روز اول همون دوره ییِ که اینطوری تربیتمون کردن که بی حیاییم که اسمشو بیاریم!


و من هرگز فکر نمیکردم

از نظر خودم به این زودی صداهای قدیمی رو بشنوم

وضوحش هم خوبِ

داره کشف میشه اون ادم همیشگی، دوباره

 

چه خوب که به انگیزه ها پی میبرم

به جرات میشه گفت

خوبم.عالی

و کم مونده

و تا پایان چالش راهکار برا موضوعی که توی ذهنمِ پیدا میکنم

.

یه همسفر اتفاقی توی قطار یبار بمن گفت: شوهرم همیشه میگه یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت

و من از خودم میپرسم که چرا که نه؟مگه من چیم ازون کمتره؟

 

یادداشت.به سختی خوابم میبره چون کمرم درد میکنه چون روز اول همون دوره ییِ که اینطوری تربیتمون کردن که بی حیاییم که اسمشو بیاریم!


ابتدا میشینیم پای سیستم موبایلمون یا لبتاپ یا.

در مرحله دوم موضوع مورد نظرمون رو توی گوگل سرچ میکنیم

اولین جایی که چشممون گرفت

مطلب رو کپی میکنیم و بعد در سایت یا پیج اینستامون پِیست میکنیم

یه عکس بی ربط یا با ربط هم از یکجای دیگه سیو میکنیم میزنیم تنگش

فقط دقت کنید که تیترتون یکم متفاوت باشه

مثلا اگر تیتر در مطلبی که کپی کردیم بوده؛ طرز تهیه سس مایونز

شما میتونید تیتر بزنید؛ طرز تهیه سس مایونز خوشمزه یا بی نهایت خوشمزه

 

عینه کل پایان نامه ها و تحقیقها ی دوران مدرسه و دانشگاه

 

هیشکی هم شک نمیکنه

 

ما چقدر ادمهای زرنگی هستیم و میتونیم همه رو دور بزنیم

 

به به و چَه چَه


ابتدا میشینیم پای سیستم موبایلمون یا لبتاپ یا.

در مرحله دوم موضوع مورد نظرمون رو توی گوگل سرچ میکنیم

اولین جایی که چشممون گرفت

مطلب رو کپی میکنیم و بعد در سایت یا پیج اینستامون پِیست میکنیم

یه عکس بی ربط یا با ربط هم از یکجای دیگه سیو میکنیم میزنیم تنگش

فقط دقت کنید که تیترتون یکم متفاوت باشه

مثلا اگر تیتر در مطلبی که کپی کردیم بوده؛ طرز تهیه سس مایونز

شما میتونید تیتر بزنید؛ طرز تهیه سس مایونز خوشمزه یا بی نهایت خوشمزه

 

عینه کل پایان نامه ها و تحقیقها ی دوران مدرسه و دانشگاه

 

هیشکی هم شک نمیکنه

 

ما چقدر ادمهای زرنگی هستیم و میتونیم همه رو دور بزنیم

 

به به و چَه چَه


قدیما تا یک خواننده یی یک ترانه یی میخوند خیلی زود میفهمیدم نیت شاعر چی بوده

انگیزه حرفاش چیه؟
مثلا وقتی طرف میگفت جاتم اصلا خالی نیست
یا من دیگه دوستت ندارم
یا هرچیزی که اعلام نفرت بود

همیشه از نظر من دروغ بود
همیشه فکر میکردم هرگز هیچکسی ومی نداره اعلام کنه این طور حرفا رو

و اگر کسی چیزی رو نمیخواد خصوصا وقتی ازش سوال نکردن که میخوای یا نه
نباید بیاد بگه من نمیخوام یا من دیگه نمیخوام

باید راهشو بکشه و بره
چون اگر قرار به اعلام کردن چیزهایی که نمیخوایمِ.اصلا چرا فقط از یه ادم اسم ببریم.مثلا بگیم در کنارش فلان غذاها فلان شهرها فلان لباسها فلان ماشین و
دوست ندارم.یا ازش متنفرم یا نمیخوام
اصلا به درک
به بقیه چه مربوطه

پس اونی که میاد میگه دیگه کسی رو دوست نداره یا نمیخواد
یا جاتم اصلا خالی نیست
برداشتش اینه که همونقدر که طرف مقابل برام مهم بوده و دربند عشق اون اذیتها شده خودشم برای طرف مقابل مهمِ
بر این باور که اگر اعلام کنه چتر عشق و عاشقیشو از سر طرف مقابل بسته
طرف یکاری میکنه مثلا میاد میگه نه تو رو خدا
یا مثلا اونم اذیت میشه
چون ذهنیت عشق خودش رو در ذهن معشوقش یک پوئن میدیده
و میخواد به طرف بگه تو دیگه این پوئن رو نداری

اما بنظرم گفتن از دوست دارم و عاشقتم میتونه همونقدر حرف مفت باشه و چک بی محل باشه 
که ابراز نفرت و انزجار هم اینطوریه و باید در عمل ثابت بشه


و نمیشه به زبون بگی از کسی بدت میاد و طرف بگه:" برام مهم نیس"
و تو هی بایستی بگی با توام .شنیدی؟
آی؟هوی؟

میگم ازت بدم میاد
و طرف محلتون نده
و شما باز بگید مگه نشنیدی چی گفتم؟گفتم ازت متنفرم
حالم ازت بهم میخوره
کثافت اشغال
مگه من با تو حرف نمیزنم

اصلا تو از نظر من یه ادم بی ارزشی
اوی مگه من با تو نیستم
احمق.بیشعور .الاغ تورو دارم میگم ها

اما حالا خودم احتیاج دارم یکی بیاد به من بگه چرا
و چرا و چرا


رفته بودم یک گوشه داشتم بخودم میگفتم: اخه احمق جون.چالش برای این نیست که ادم هیچ خطایی توش انجام نده.الان تو ۲۵ روز که سر حرفت موندی.ساعتم از دوازده گذشته رفتیم تو ۲۶ روز.حالا مگه چی میشه یبارم شیطون گولت بزنه.برو یواشکی از پنجره نگاه کن

 

راست میگم.دیگه.اره حق با توئه.اصلا مگه میشه ادم یه قولی بخودش بده.و یذره هم نشتش؟

نمیدونم.بزار فکر کنم.فوقش همین امشب.

فقط یه لحظه.

و جالبِ یهو اینو دیدم:این نوشته رو قبل اینکه قولمو بخودم بشکنم

 

صبر تلخ است ولیکن برِ شیرین دارد
سلسله موی نگاران گل و نسرین دارد
خلوت دل بنما مخزن اسرار نهان
راز و رمزی است غم عشق که شیرین دارد
لطف پنهان خدا میوه صبر است شیرین
شهد شیرین بلا ، سفره رنگین دارد
جنت ار خانه ارباب عمل می باشد
چه خوش آن روی که رخساره سیمین دارد
محنت و غم به دل خویش نهان باید کرد
کنج  هر گوهر نابی به رخش چین دارد 
صبح دولت بدمد گر که خدا جلوه کند
هر سحر نور رخش ، گوهری از دین دارد
عاشقان آه سحر قفل بلا بگشاید
هر که با درد و بلا الفت دیرین دارد
صبر یعقوب رساند به وصال یوسف
هر که خود یوسف دل در چه تمکین دارد
بنده بهتر که برد عذر  خطا در برِ دوست
گر مرا دوست خطا پوش چه غم این دارد


چیزی نمونده که این چالش دوم هم تموم بشه 

 

باید عمیقا فکر کنم ببینم چالش بعدی چی باشه

 

احتمالا به روزایی که میخواستم دارم نزدیک میشم

 

رفتم نشستم منطقی با خودم حرف زدم دو دوتا چارتا کردم

گفتم حرف گوش کن بچه جون

امیدوارم که حرف تو گوشم بره 

و فرمونو بپیچونم

 

 

 

تحمل کار سختی ولی من از پسش برمیام


در آن زمان که از نظر من همه چیز رفته بود

 

بهتر است بگویم همه چیز را از دست داده بودم

 

جایی که بر این باور بودم:

احتمالا تو هم باید از دست داده باشم

و بی شک همین گونه است

که به از دست دادن همه چیز انجامیده 

 

چهره ام.بسیار درد میکرد

کبود نبود.ورم نکرده بود.خونریزی نداشت.چشمهایم سنگین نبود.

 

اما من این احساس ها را داشتم!

صورتی پر از کبودی.با چشمهایی که مشتهای محکمی خورده بود

با لبی پاره که  از ان هنوز خون تراوش میکرد

با موهای اشفته

با یک دست شکسته

 

اری خودم را اینگونه یافته م

وقتی با بُهت و دلی اکنده از غم و بغض خودم را یا بهتر است بگویم جسد خودم را پیدا کردم

 

کف بالکن خانه قبلی نشسته بودم.فنحان چای لب بالکن بود و از ان بخار بلند میشدهوا بهاری بود

و بتو گفتم

چه شد؟مگه خودت نگفتی

من و تو قبلا با هم ازین حرفها زده بودیم و وعده های تو راست بود

چرا یکهو رفتی؟

 

گفته بودی ولش کن این مردم را.اینها فقط چهارچوب ها و اصول خشک که خوانده اند و اموزش دیده اند را میدانند

 

فراتر از آن نه

ولشان کن.کاری که میگویم را بکن حتی اگر قبلا به انها غیر ازین گفته باشم.

و.

گفته بودی گوش بدهم و هیچ نپرسم.گوش کردم و نپرسیدم حالا چه؟حالا جواب سرزنششان را تو می دهی؟

و تو بمن پاسخ دادی

و رسیدی

خیلی بموقع

و بخشنده ترینی

 

و من چه دیر فهمیدم

امشب.اکنون

 

که تو بمن چه هدیه ایی دادی.از خودت چه بخشیدی و چگونه در ان ظلمت و تاریکی و عوعوی گرگها بمن از خودت بخشیدی

چگونه مرا حفظ کردی؟

 

عجب ترفندی

 

چرا باید امشب به این مطلب برسم؟

که این یک نشانه است

اصلا دیگر چه اهمیتی دارد که بقیه چه فکر میکنند وقتی تو میدانی همه چیز را

و شیرینی بخشش تو از عظیمترین خودت باید برای من بسیار لذت بخش تر باشد تا قضاوت آنان

 

تو را شاکرم

 

حالا دنیا را از چشم یک انسان دست خالی و غمگین نگاه نمی کنم

بلکه از چشم یک انسان که بدنبال نگاه میکنم

 

یک انسان که تو را دارد

 

 

 


"مردم کره جنوبی خواهان ارتباط دوباره با مردم کره شمالی هستند امّا آن را فورا نمیخواهند، بسیاری از آنها نمیخواهند که این اتفاق در طول عمرشان بیفتد، بیشتر به این دلیل که هزینه ی آن به شکل غیر قابل قبولی بالا خواهد بود"

"همچنین مردم کره جنوبی همدیگر را به چشم انتقاد و تحقیر نگاه می کنند.ارزش نهادن به خود با پذیرفته شدن در بعضی دانشگاه های ممتاز و به دست آوردن شغل های معتبر با دست مزد بالا در شرکت های بزرگی مانند سامسونگ، هیوندا و ال جی تعریف می شود."

فرار از اردوگاه چهارده
نوشته بلین هاردن

 

چقدر درک این مطالب آشنا ست.چقدر آدم حس میکنه توی این شرایط ها زندگی کرده

 

عه پس اینطوره؟

خیلی وقتها آدما میگن که آرزو دارن یا خواسته ای اما در حقیقت نمیخواهند که تحقق پیدا کنه

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

معرفی هتل ها، هتل آپارتمان ها و مراکز اقامتی ایران بیوگرافی و معرفی بازیگران مرد سینمای ایران مداد رنگی دنیای اقتصاد | نرخ آهن آلات ، نرخ ارز آموزش خیاطی آسان آغوشی کودک و مزایای آغوشی چند کاره طراحی سایت و انواع اپلیکیشن |سارین وب beaury مقالات اپلیکیشن